برهان نظم
اثبات مبدئى يگانه، حكيم، عالم و قدير براى مجموعه نظام هستى با تكيه بر وجود نظم هدفمند در جهان آفرينش
محتویات
برهان نظم
برهان نظم مركب از دو كلمه «برهان» به معناى دليل روشن و «نظم» به معناى تأليف و ضميمه كردن است.برهان در اصطلاح، برترين نوع استدلال است كه با تكيه بر مقدمات قطعى و يقينى به نتيجه يقينى منتهى مىگردد و نظم در اصطلاح عبارت از گرد آمدن اجزاى متفاوت با كيفيت و كميّت ويژه در يك مجموعه است كه هماهنگى آنها هدف معينى را دنبال كند. برهان نظم استدلالى است كه برخلاف براهين حدوث، حركت و امكان هرگز بر مدار يك موجود سامان نيافته و با تكيه بر وجود نظمى هدفمند و پويا در جهان به اثبات وجود مبدئى يگانه و دانا و توانا و حكيم مىپردازد، از اين رو برخى گفتهاند: نظم مورد نظر در اين برهان فقط نظم ناشى از علت فاعلى نيست، بلكه مراد نظمى است كه افزون بر ابتناى بر فاعل، ناشى از علت غايى است و براى هدف و غايت معينى پديد آمده است، زيرا صرف وجود فاعل نمىتواند نظم شگفتانگيز جهان هستى را تفسير كند بلكه بايد اين فاعل داراى علم و شعور و حكمت و قدرت بوده، فعل او هدف مشخصى را دنبال كند.
پيشينه تاريخى
بكارگيرى اين برهان بر اثر وضوح آن روشن نيست؛ اما از سوى حكيمانى همچون سقراط و ارسطو بكار رفته است. در منابع اسلامى (فلسفى، كلامى، تفسيرى) نيز مواردى يافت مىشود كه از نظم به عنوان برهانى براى اثبات وجود خداوند با اوصاف ياد شده بهره جسته شده است.
گرچه برخى از فلاسفه اسلامى در اثبات ذات واجب از اين برهان بهره نگرفتهاند اما در باب وحدت- علم و ديگر اوصاف الهى از آن استفاده شده است. آنان از بكار بردن نظم براى اثبات امورى ديگر نيز غفلت نكردهاند، چنان كه حكيمان مشّاء از مشاهده افعال متكثر و هماهنگى موجود در گياهان و حيوانات كه مستند به عناصر مادى درون گياه و حيوان نيست، نفس نباتى و حيوانى را ثابت كردهاند و شيخ اشراق از اين هماهنگى عالمانه و مدبّرانه به اثبات ارباب انواع پرداختهاست.
تقريرهاى برهان نظم
براى برهان نظم تقريرهايى گوناگون ارائه شده است:
- جهان طبيعت داراى نظم معينى است و هر نظمى به حكم عقل نيازمند ناظمى آگاه و تواناست كه آن را پديد آورده است، پس جهان طبيعت ناظمى آگاه و توانا دارد و آن خداوند متعالى است.- در اين تقرير از شكل اول بهره گرفته شدهاست.
- بين نظام حاكم بر جهان و خواستههاى انسان نوعى هماهنگى، تناسب و توافق دائمى برقرار است. اين تناسب يا از سوى صانعى حكيم و دانا (خداى متعالى) پديد آمده است يا بنابر حساب احتمالاتِ بسيار ناچيز بر حسب تصادف پديد آمده است و در چنين فرضى عقل سليم گزينه نخست را كه امرى معقول است بر گزينه ديگر كه بسيار ضعيف است ترجيح مىدهد.-
- بين اندازهها و مقدارهاى موجودات مختلف طبيعت توازن و نظم وجود دارد. اختلالى اندك در اين توازن باعث اختلال در اندازههاى ديگر در بخش هاى گستردهاى از جهان، بلكه در تمام جهان مىشود؛ مانند توازنى كه بين مقدار اكسيژن و دىاكسيد كربن در طبيعت وجود دارد كه اگر مقدار هريك كاسته شود باعث به خطر افتادن زندگى گياهان (كه دى اكسيد كربن را جذب و اكسيژن را دفع مىكنند) و حيوانات (كه عكس عمل گياهان را انجام مىدهند) مىشود و به حكم عقل، اين توازن و نظم بدون خالق حكيم و دانا نمىتواند پديد آيد.
در هر صورت برهان نظم داراى دو مقدمه است كه مقدمه نخست آن (صغرا) وجود افعال هماهنگ در عالم طبيعت است، اعم از اين كه نظم در بخشى از طبيعت يا در تمام آن باشد. اين مقدمه، حسّى و تجربى است. مقدمه دوم برهان (كبرا) نيز عبارت است از اين كه هر نظمى نيازمند به ناظمى حكيم و داناست.
گفتنى است كه برهان نظم به هر صورت اقامه شود از اشكال شرور مصون است، زيرا قوام نظم به غايت داشتن فعل يا به ارتباط و هماهنگى بين افعالى است كه غايت و غرض واحدى را دنبال مىكنند و غايت داشتن و ربط بين فعل و غايت ملازم با خير بودن يا شر بودن آن غايت نيست. اگر نظم وجود داشته باشد شر نيز در صورت موجود بودن در قالب همان نظم عمل مىكند يا بر اساس غايتى كه دارد شكل مىگيرد.
اشکال و پاسخ
برخى در يقينزايى و استقلال برهان نظم تشكيك كرده و گفتهاند: اين برهان بر مقدمات حسى و تجربى و استقرا و حساب احتمالات ـ كه امور ظنّى هستند ـ مبتنى است و نيز به براهين ديگرى نيازمند است، زيرا اين برهان تنها ثابت مىكند ناظمى حكيم و دانا اين جهان را به نظم درآورده است و آن مىتواند موجودى مجرد و عالم و قدير كه خارج از مجموعه هماهنگ است باشد، آنگاه براى اثبات اين كه اين ناظم همان خداوندِ واجبالوجود است به برهان ديگرى مانند برهان حدوث يا امكان نياز است؛ مانند اين كه گفته شود نظم واقعيتى حادث يا ممكن است و هر حادث يا ممكنى نيازمند به مبدئى محدِث يا واجب است و مبدئى كه نظم از وى صادر مىشود ناظم ناميده مىشود و چون فعلى كه از ناظم صادر مىشود، عالمانه بوده و با علم قرين است از اين طريق وصف علم نيز براى ناظم اثبات مىگردد و برهان نظم براى اثبات وصفى از اوصاف واجب نيز مانند ناظم و مدبّر يا عالم بودن ناگزير بايد به يكى از براهين ديگر نظير برهان امكان و وجوب اعتماد كند، بنابراين برهان نظم، برهانى مستقلى محسوب نمىشود و در هر محدودهاى كه بخواهد نتيجه بدهد نيازمند به برهان ديگرى است.
افزون بر اين اگر صغراى برهان نظم مربوط به نظم در طبيعت باشد، «برهان إنّى» و نتيجه آن اثبات ناظم و مدبّر و حضور علم در همان محدوده خواهد بود؛ امّا اثبات نظم در محور عالم هستى جز با برهان عقلى و از طريق «برهان لمّى» ميسّر نيست؛ يعنى از راه نظر به مبادى عاليه و به وساطت اسما و صفات الهى مىتوان نظم كلى عالم و احسن بودن نظام را ثابت كرد و قبل از پى بردن به اصل نظام بايد آگاهى به وجود مبدأ پيدا كرده و علم به نظم را از راه علم به ذات و صفات واجب به دست آورد.
از اين رو نمىتوان آگاهى به ذات يا صفاتى را كه در اثبات نظم جهان نقش دارد در گرو قياسى قرار داد كه وجود نظم در صغراى آن استفاده شده باشد، با اين همه نفى ارزش برهانى قياس مبتنى بر نظم مستلزم نفى ارزش جدلى آن نيست و استفاده جدلى از آن در برابر كسانى كه نظم را در بخشى از طبيعت يا در كل جهان مىپذيرند و به ذات واجب و خالقيت و نيز توحيد ذاتى باور دارند، مفيد است زيرا در اين صورت با استفاده از آن مىتوان توحيد ربوبى و در پى آن توحيد عبادى را نيز ثابت كرد.
در پاسخ به تشكيك هاى ياد شده بايد امورى را متذكر شد:
- در برهان نظم گويا يك توافق ضمنى ميان خداپرستان جهان و ماديين بر سر وجود يك مبدأ ازلى و ابدى صورت گرفته است؛ ولى خداپرستان برخلاف ماديين كه عالم را زاييده طبيعتِ فاقد شعور و عقل مىدانند با تكيه بر برهان نظم تأكيد مىكنند كه جهان تابلوى گويا از علم و دانش مبدأ آفرينش و آفريدگار آن يك مبدأ بزرگ علم و قدرت است.
- هدف از برهان نظم چيزى جز اثبات مبدئى عالم و قادر و حكيم براى همين عالم مشهود نيست، هر چند براى اثبات واجب الوجود بودن اين مبدأ و ساير صفات او بايد از برهان وجوب و امكان و دلايل ديگر كمك گرفت، از اين رو توقع امورى جز هدف ياد شده از اين برهان اصولاً صحيح نيست تا بر اساس توقع مزبور برهان نظم ناقص يا غيرمستقل معرفى گردد.
- برهان نظم از امتيازات فراوانى برخوردار است؛ مانند مقبوليت عامه و عدم نياز به مقدمات پيچيده و پويايى و پيشرفت همگام با پيشرفت علوم و اكتشافات جديد و نيز قابليت تطبيق آن بر بسيارى از آيات و روايات، به نحوى كه مىتوان ادعا كرد قرآن كريم بيشترين تكيه را بر همين برهان دارد.
قرآن كريم گرچه از برهان نظم به طور صريح ياد نكرده است؛ اما مىتوان آن را از آياتى پرشمار استفاده كرد. برخى از اين آيات ناظر به نظم در زواياى گوناگونى از زندگى انسان است؛ مانند خلقت انسانها (سوره روم/30،20؛ سوره انفطار/82،6 ـ 7)، نظم زبانها و رنگها (سوره روم/30،22)(سوره نحل/16،72)
و قسمتى ديگر از اين آيات درباره حيوانات است؛ مانند تنظيم آفرينش آنها براى استفاده انسان در زمينههاى گوناگون؛ مانند حمل و نقل (سوره مؤمنون/23،21 ـ 22) و بخشى نيز در مورد نباتات است؛ مانند كيفيت آفرينش آنها و سربرآوردن از زير خاك. (سوره فصلت/41،39)
نمونه هایی از «نظم» در جهان خلقت
نظم در حوزههاى گوناگون پديدههاى جهان هستى از نشانههاى الهى است.
- در آيه 164 سوره بقره/2 آمده است كه در آفرينش آسمان ها و زمين و در پى يكديگر آمدن شب و روز، و كشتي هايى كه در دريا رواناند با آنچه به مردم سود مىرساند و (همچنين) آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن هر گونه جنبندهاى پراكنده كرده و (نيز در) گردانيدن بادها و ابرى كه ميان آسمان و زمين تحت تسخير است. براى گروهى كه مىانديشند واقعاً نشانههايى (گويا) وجود دارد: «اِنَّ فى خَلقِ السَّموتِ والاَرضِ واختِلفِ الَّيلِ والنَّهارِ والفُلكِ الَّتى تَجرى فِى البَحرِ بِما يَنفَعُ النّاسَ و ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماء فَاَحيا بِهِ الاَرضَ بَعدَ مَوتِها وبَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّة و تَصريفِ الرِّيحِ والسَّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ والاَرضِ لاَيت لِقَوم يَعقِلون».
گفتنى است كه برخى مفسران از اين آيه ضرورت وجود و توحيد خدا و برخى ديگر ضرورت توحيد و قدرت وى را - كه همگى با تكيه بر نظم قابل اثباتاند ـ استفاده كردهاند.
نزديك به همين مضمون در آيه 3 سوره جاثيه/ 45 با كمى اختلاف به جاى «اِنَّ فى خَلقِ السَّموتِ» «اِنَّ فىالسَّموتِ» آمده است. اين اختلاف در تعبير نشان مىدهد كه مراد از آفرينش آسمانها و زمين ذات آنهاست؛ نه چيز ديگر زيرا خلق عين مخلوق است.
به گفته برخى از محققان علت اين كه گاهى چيزى به عنوان ظرفى براى آيات و نشانهها مطرح مىشود در حالى كه خود آن شىء نيز آيه و نشانه به شمار مىآيد، اين است كه آن شىء داراى جهات متعددى است كه هر يك از آن جهات در حدّ خود نشانه و آيه به شمار مىآيند.
امام صادق عليه السلام در روايتى جهان را به خانهاى تشبيه كردهاند كه همه نيازهاى بندگان در آن گردآمده است؛ آسمان مانند سقفى بلند قرار داده شده، زمين همانند فرشى گسترانيده و ستارگان چون چراغ هايى چيده شده است و انسان همچون كسى است كه اين خانه را به او سپرده و همه چيز را در اختيارش گذاشتهاند و همه انواع گياهان و حيوانات براى رفع نياز و صرف در مصالح او در آن مهيا گرديده است، آنگاه امام عليه السلام همه اين ها را دليل آفرينش جهان هستى با اندازهگيرى دقيق و حكيمانه و نظم و تناسب و هماهنگى از سوى خداوند دانستهاند.
- خلقت انسان (جمع كردن اجزا و موادّ زمينى و تركيب آنها و سپس ساختن انسان از آن) به عنوان آيه يا آياتى از وجود صانعى زنده و عليم ياد شده است: «و مِن ءايتِهِ اَن خَلَقَكُم مِن تُراب ثُمَّ اِذا اَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرون». (سوره روم/30، 20)
البته برخى از مفسران اين آيه را دالّ بر قدرت خداوند دانستهاند، چنان كه در آيه ديگرى از آفرينش انسان به صورت تعديل شده و سامان يافته براى دلالت بر صانع حكيم بهره گرفته شده است: «يـاَيُّهَا الاِنسـنُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الكَريم * اَلَّذى خَلَقَكَ فَسَوكَفَعَدَلَك» . (سوره انفطار/82، 7) برخى، آيه ياد شده را دالّ بر ربوبيّت خداوند دانستهاند.
در روايتى آمده است كه امام صادق عليه السلام يكى از اصحاب را به تفكر در اندام هاى انسان مانند دستها، پاها، چشمها و دهان دعوت كرده و فرمود با انديشه ژرف در كار همه عضوهاى بدن مىتوان يافت كه اين همه از سر حكمت و تدبير و استوارى پديد آمده است.-
- يكى ديگر از نظمهاى آشكار در حوزه انسان كه از آيات الهى به شمار مىآيد پديده تنوّع زبانها و رنگهاست: «و مِن ءايـتِهِ خَلقُ السَّمـوتِ والاَرضِ واختِلـفُ اَلسِنَتِكُم واَلونِكُم اِنَّ فى ذلِكَ لاَيـت لِلعــلِمين» . (روم/30، 22) احتمال مىرود مراد از تنوع و اختلاف زبانها، اختلاف بين زبانهاى عربى، فارسى، اردو و غيره و مراد از اختلاف رنگها اختلاف ملتها و نژادها در رنگهايى مانند سفيد، زرد، سياه و سرخ باشد.
اما مىتوان گفت اين آيه ناظر به نكته ظريف ترى است و آن تنظيم دقيق صداى هر فرد به طورى كه با صداى فردى ديگر اشتباه نمىشود، حتى اگر هر دو به يك زبان تكلم كنند و همچنين تنظيم دقيق رنگ پوست هر فرد از انسان تا با رنگ پوست هيچ فردى ديگر مشابهت نداشته باشد. دانشمندان نيز به اين نظريه اعتقاد دارند.
- از جهتى ديگر آيات فراوانى نيز وجود دارد كه مىتواند ناظر به برهان نظم در زمينههاى ديگرى از حوزه انسان باشد؛ مانند نظام ارتزاق (سوره غافر/40،64)، خواب (سوره روم/30، 23؛ سوره نمل/27، 86)، پوشاك (سوره اعراف/7، 26؛ سوره نحل/16،81)، سكونت (نحل/16، 80) و غيره. آيات 27 ـ 28 سوره فاطر/35 وجود نظام اختلاف رنگها در ميوهها، راههاى ميان كوهها يا كوهها، مردم جنبندگان و چارپايان را يادآور شده و آنها را نشانه وجود خداوند دانسته است: «اَلَم تَرَ اَنَّ اللّهَ اَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخرَجنا بِهِ ثَمَرت مُختَلِفـًا اَلونُها ومِنَ الجِبالِ جُدَدٌ بيضٌ و حُمرٌ مُختَلِفٌ اَلونُها وغَرابيبُ سود * و مِنَ النّاسِ والدَّوابِّ والاَنعـمِ مُختَلِفٌ اَلونُه كَذلِكَ...».
برخى اين آيات را دالّ بر وجود صانع مختار و برخى ديگر آن را دالّ بر توحيد يا بر قدرت و اراده خداوند - دانستهاند.
- نوع ديگرى از نظم در حوزه انسان كه مىتواند دال بر صانع مختار باشد، آفرينش آنها به صورت زوج است تا بر آن اساس نسل بشر تداوم پيدا كند. امام صادق عليه السلام در روايتى آفرينش جفت براى آدمى با هدف تداوم نسل وى را تأييد كردهاند. -
- قرآن كريم نظام ازدواج در گياهان و حيوانات را نيز يادآور شده است كه مىتوان از اين آيات نيز برهان نظم را استفاده كرد: «و مِن كُلِّ شَىء خَلَقنا زَوجَينِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرون» (سوره ذاريات/51، 49)، «اَوَ لَم يَرَوا اِلَى الاَرضِ كَم اَنبَتنا فيها مِن كُلِّ زَوج كَريم» (سوره شعراء/26، 7)، «سُبحـنَ الَّذى خَلَقَ الاَزوجَ كُلَّها مِمّا تُنـبِتُ الاَرضُ و مِن اَنفُسِهِم و مِمّا لا يَعلَمون». (سوره يس/36، 36) البته برخى از مفسران آيات ياد شده را دال بر توحيد، عظمت و قدرت يا ربوبيت و الوهيتدانستهاند.
- نظم در خلقتِ حيوانات براى استفاده انسانها از شير يا گوشت آنها يا استفاده از آنها براى حمل و نقل نيز دال بر وجود خدا يا بر توحيد و قدرت خدادانسته شده است: «و اِنَّ لَكُم فِى الاَنعامِ لَعِبرَةً نُسقيكُم مِمّا فى بُطونِها ولَكُم فيها مَنـفِعُ كَثيرَةٌ ومِنها تَأكُلون * وعَلَيها وعَلَى الفُلكِ تُحمَلون». (سوره مؤمنون/23، 21 ـ 22)
- چنانكه وجود نظم در آفرينش گياهان و سربرآوردن از زير خاك بر وجود خداوند دلالت دارد «ومِن ءايتِهِ اَنَّكَ تَرَى الاَرضَ خـشِعَةً فَاِذا اَنزَلنا عَلَيهَا الماءَ اهتَزَّت ورَبَت اِنَّ الَّذى اَحياها لَمُحىِ المَوتى اِنَّهُ عَلى كُلِّ شَىء قَدير
(سوره فصلت/41،39)، گرچه برخى آنرا دالّ بر احياى مردگان دانستهاند.
پانویس
- ↑ تاجالعروس، ج17، ص189، «نظم».
- ↑ الشفاء، ج3، صحـط، «منطق».
- ↑ تبيين براهين اثبات خدا، ص230؛ دائرةالمعارف تطبيقى علوم اجتماعى، ج1، ص531.
- ↑ تبيين براهين اثبات خدا، ص230.
- ↑ مجموعه آثار، ج4، ص86ـ87، «توحيد»؛ طبيعت و حكمت، ص68.
- ↑ ر.ك: توحيد المفضل، ص121؛ تاريخ فلسفه، ج1، ص134.
- ↑ مجمعالبيان، ج8، ص63؛ تفسير قرطبى، ج15، ص363؛ كشفالمراد، ص202.
- ↑ ر.ك: الشفا، «الهيات»؛ شرح حكمة الاشراق؛ اسفار، ج6.
- ↑ شرح المنظومه، ج3، ص527.
- ↑ كشفالمراد، ص309ـ312.
- ↑ تبيين براهين اثبات خدا، ص227.
- ↑ اسفار، ج8، ص26.
- ↑ همان، ج2، ص53ـ54؛ مجموعه مصنفات، ج1، ص453.
- ↑ الالهيات، ج1، ص33ـ39.
- ↑ مجموعه مؤلفات صدر، ج9، ص31ـ36، «موجز فى اصول الدين».
- ↑ الله خالق الكون، ص194، 200.
- ↑ تبيين براهين اثبات خدا، ص231.
- ↑ همان، ص242.
- ↑ تبيين براهين اثبات خدا، ص230.
- ↑ همان؛ اسفار، ج7، ص111.
- ↑ التفسير الكبير، ج4، ص200ـ201؛ تفسير قرطبى، ج2، ص129؛ الميزان، ج1، ص398.
- ↑ تفسير ابنعباس، ص23؛ تفسير ماوردى، ج1، ص216.
- ↑ الميزان، ج18، ص155.
- ↑ الميزان، ج18، ص155.
- ↑ بحارالانوار، ج3، ص61.
- ↑ الميزان، ج16، ص165.
- ↑ زادالمسير، ج6، ص295.
- ↑ التفسير الكبير، ج31، ص78.
- ↑ كنز الدقائق، ج14، ص164؛ الميزان، ج20، ص225.
- ↑ بحارالانوار، ج3، ص67.
- ↑ التفسير الكبير، ج25، ص111؛ الميزان، ج16، ص167.
- ↑ طبيعت و حكمت، ص184، 192.
- ↑ الميزان، ج17، ص42.
- ↑ تفسير قرطبى، ج14، ص219.
- ↑ مجمعالبيان، ج8، ص635.
- ↑ التفسير الكبير، ج26، ص21.
- ↑ همان، ج20، ص80.
- ↑ بحارالانوار، ج3، ص75.
- ↑ التفسير الكبير، ج28، ص227؛ الميزان، ج18، ص382.
- ↑ تفسير قرطبى، ج13، ص62؛ ج15، ص19.
- ↑ الميزان، ج17، ص85.
- ↑ التفسير الكبير، ج23، ص83.
- ↑ التفسير الكبير، ج23، ص83.
- ↑ مجمع البيان، ج7، ص165.
- ↑ التفسير الكبير، ج27، ص128.
- ↑ تفسير قرطبى، ج15، ص238.
منابع
دائرة المعارف قرآن کريم، ج5، مدخل «برهان نظم» از حيدر بياتى.